داستان کوتاه

داستان کوتاه

شخسی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب       می کرد.خانه های چینی دارای فضایی بین دیوارهای چوبی دارند.این شخص در حین خراب کردن دیوارمارمولکی را می بیند که میخی ازبیرون پایش کوفته شده.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد.وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ 4سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود.!متعجب

چه اتفاقی افتاده؟ مارمولک 4 سال در چنین موقعیتی زنده مانده دریک قسمت تاریک بدون حرکت !چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است . متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. توی این مدت چکار می کرده؟!چگونه و چی  می خورده؟! 

همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد!مرد شدیدا منقلب شد . 4 سال مراقبت!!! چه عشقی !!!چه عشق قشنگی!!!

اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تاچه حدی می توانیم عاشق شویم. البته اگر سعی کنیم.




|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : محمد میثم پورکاظمی
تاریخ : جمعه 14 آذر 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: